دادستان شهرام روانی معروف به شهرام آقای چقوش داستان به این شرح است روزی دامادها دور هم جمع میشوند شهرام اون روز تریاکش تموم میشود مهمانها در حال آماده شدن برای خوردن ناهار بودند شهرام با عصبانیت به خانه آمد سفر ی ناهار پهن شده بود و مهمانها منتظر میل کردن ناهار بودندو همه مشغول بگو و بخند بودند که َشهرام آمد او پرسید به چه میخندید شما؟ و یکی از مهانان گفت شهرام چرا عصبانی هستید مگر کشتیات غرق شده؟ و یک دفعه شهرام سفر را بلند میکند و همه چیز به هم میریزد مهمانها بلند میشوند و خانه شهرام روانی و تریاکی معتاد را ترک میکنند . بر اساس گفته ی یکی از مهمانان تمامی لیوانهای شیشه ی شکستند و پر خونه شده بود از تکه شیشه و قرمه سبزی و برنج ریخته بود روی فرشهای خونه و خانم شهرام روانی مجبور شده بود چند روزی دست به شتسشویی فرشهای خونه بزندو همان روز زن و کودک سه ساله اش را حسابی کتکاری کنند
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar