söndag 9 maj 2021

داستان تجاوز افجعی مسئول بهزیستی شهر شهریار به فرزندان رستم آقای چقوش با رضایت پدرش بچه ها





 

داستان تجاوز افجعی مسئول بهزیستی شهر شهریار به فرزندان رستم آقای چقوش با رضایت پدرش بچه ها

افجعی کارمند  بهزیستی شهر شهریار کسی بوده که روابط نامشروع با دختران رستم آقای داشته است و حتی خبرهای به گوش میرسد  افجعی کسی بوده که  همیشه سعید آقایی چقوش برای تفریح به ساحل برده و  و افجعی فردی بچه باز و خانمباز است.


به گفته ی آقای احمدی  که در باره خانواده رستم آقایی چیزهای زیادی میداند در کامنتی که برای ما ارسال کرده به صورت  خصوصی نوشته ای ایشان به شرح زیر است.

روزی بارانی در سال ۱۳۶۶ بود که همراه افجعی به خانه رستم آقای رفتم افجعی در دم درب خانه آقای رستم آقای گفتند کس میخواهید یا کون؟ من هم مونده بودن چی بگم گفتم نه این و نه اون من مردی متاهل هستم خدا خوشش نمی آید از چنین کاری. 

افجعی در جواب گفتند آقای احمدی شما امروز با من مهمان رستم آقای هستید ما میخواهیم با هم تریاک بکشیم و عشق کنیم قرار است امروز با پسرش سکس کنم  میخوام با شهرام حال کنم.

من هم گفتم چکار میکنید با شهرام افجعی گفت کونش میزارم فردا مادرش قرار است بیاد  بهزیستی گوشت بگیرند قول داده که شهرام اختیارم باشد برای یک ساعتی در اتاق مخصوص و بعدش با دخترانش ور بروم.

خلاصه ما رسیدیم به خانه رستم آقایی چقوش و در آنجا رستم با خانمش گلاناز و یا همان افسر شاه محمدی  به  اتاقی دیگر رفتند آنجا بچه ها هم با خود بردند آن زمان سعید  زیر نظر بهزیستی بودند در خانه کودکان بی سرپرست و در جمع نابینایان بودند. خلاصه  بعد از ۲۰ دقیقه ای طول کشید که رستم تنها آمد پیش من نشست و گفتند ما حرفهای خصوصی با آقای افجعی داریم که ایشان بعلاوه کارمند بودن در بهزیستی کارمند اطلاعات سپاه نیز هستند  خانمم گلناز چند تا منافق شناسایی کرده و اسم و اطلاعات محل زندگی آنها به آقای افجعی میدهند  زیاد نگران نباشید الان میان بیرون.

خلاصه مونده بودم این دیگه چه بهزیستی باشد که همه اش با تجاوز به کودکان است.

خلاصه بعد از نیم ساعت الی ۲۵ دقیقه افسر شاه محمدی همسر رستم آمد بیرون گفتند آقای افجعی میخواهد با شهرام کمی حرف بزند چون شهرام جون خیلی عصبی است کمکش میکند و من هم در دل خودم گفتم از همه چیز خبر دارم اون کمکش نمیکند بهبود پیدا کنند بلکه بهش تجاوز میکند بعد از چند ثانیه رنگم عوض شده بود از عصبانیت نمیدانستم چی بگویم.

یک دفعه شهرام با گریه کردن از اتاق آقای افجعی بیرون آمدند و به گریان گریان رفتند بغل مادرشون و مادرش سریع شهرام را برد بیرون تا ما از علائم تجاوز چیزی ندانیم. خلاصه بعد از چند دقیقه دخترش را صدا کرد گفت فلان آقای افجعی بهتون کار دارد برین پیشش دختر در جواب گفت میدانم چی میخواهند بس کن مامان الان میرم پیشش.

خلاصه بعد از یک ساعت و نیم عشقبازی آقای افجعی با دختران و پسران رستم آقای چقوش تشریف آوردند بیرون و ما هم با رستم شروع کردیم تریاک کشیدن .

خلاصه  ما هم سکوت کردیم و تنها گفتم وای چه نظامی بر بهزیستی حاکم است تجاوز و بدبختی. من قسم میخورم و حاضرم شهادت بدهم که هر کودکی که پایش به بهزیستی میرسد درجا بهش تجاوز میکنند  با چشمان خودم دیدم چطوری به سعید آقایی چقوش تجاوز میکردند و در کنارش تریاک و مشروب میخوردند و هر وقت هوس میکردند به سعید آقایی چقوش تجاوز میکردند طوری شده بود که خودش آمد و گفت آقا اینها با کونم بازی میکنند کونم میزارند درد میکند خیلی زیاد درد میکند به بابام گفتم اما بابام گوش نمیدهد.

داستان دیدن شهرام آقایی چقوش فرزند رستم آقایی چقوش. روزی شهرام با مادرش به بهزیستی آمده بودند تا گوشت و مواد غذایی بگیرند از فرصت استفاده کردم از شهرام پرسیدم آیا آقای افجعی اون روز چکارش کرد در اتاق اونوری ؟ در جواب گفتند بله به من تجاوز کردند دوباره با شهرام سکس کرده بودند تازه ویاگرا خریده بودند و اون روز هم با شهرام سکس کرده بودند و هم با خواهرش

 Die Geschichte der kurzlebigen Vergewaltigung der Kinder von Herrn Chaghosh, dem Sozialarbeiter der Stadt Shahriar, mit Zustimmung

Afjaei, ein Sozialarbeiter in Shahriar, war eine Person, die illegale Beziehungen zu Herrn Rostams Töchtern hatte, und es gibt sogar Neuigkeiten, dass Afjaei Saeed Aghaei Chaghosh immer zum Spaß an den Strand gebracht hat, und Afjaei ist aufgeschlossen Person und eine Dame.

Laut Herrn Ahmadi, der viel über die Familie von Herrn Rostam weiß, schreibt er in dem Kommentar, den er uns privat geschickt hat, wie folgt.

Es war ein regnerischer Tag im Jahr 1987, als ich mit Herrn Afjaei zu Herrn Rostams Haus ging. Herr Afjaei sagte an der Tür von Herrn Rostams Haus: Herr Ich habe mich gefragt, was ich sagen soll, weder dies noch das. Ich bin ein verheirateter Mann. Gott mag so etwas nicht.

Afjaei antwortete: "Mr. Ahmadi, Sie sind heute Mr. Rostams Gast bei mir. Wir wollen zusammen Opium rauchen und uns lieben. Ich werde heute Sex mit seinem Sohn haben. Ich möchte Zeit mit Shahram verbringen."

Ich sagte auch: "Was machst du mit Shahram Afjaei?" Er sagte: "Ich werde ihn morgen töten. Seine Mutter wird Fleisch zum Wohl nehmen."

Kurz gesagt, wir erreichten Rostams Haus, Mr. Chaghosh, und dort ging Rostam mit seiner Frau Glanaz oder demselben Offizier Shah Mohammadi in ein anderes Zimmer, wo sie die Kinder mitnahmen. Kurz gesagt, es dauerte 20 Minuten, bis Rostam alleine zu mir kam und sagte, dass wir ein privates Gespräch mit Herrn Afjaei führen, der nicht nur Mitarbeiter des IRGC, sondern auch Mitarbeiter des IRGC ist. Herr Afjaei wird gesagt, sich jetzt nicht zu viele Sorgen zu machen.

Kurz gesagt, ich habe mich gefragt, um welche Art von Wohlfahrt es sich bei der Vergewaltigung von Kindern handelt.

Kurz gesagt, nach einer halben Stunde bis 25 Minuten kam Shah Mohammadis Offizier, Rostams Frau, heraus und sagte, dass Herr Afjaei ein wenig mit Shahram sprechen möchte, weil Shahram Joon sehr nervös ist. Er hilft ihm und ich sagte in meinem Herzen, dass Ich weiß alles, er wird ihm nicht helfen, sich zu erholen. Aber er vergewaltigt sie. Nach ein paar Sekunden hatte sich meine Farbe geändert.

Irgendwann kam Shahram weinend aus Herrn Afja'is Zimmer und weinte. Ihre Mutter und seine Mutter nahmen Shahram schnell heraus, damit wir keine Anzeichen von Vergewaltigung bemerkten. Kurz gesagt, nach ein paar Minuten rief er seine Tochter an und sagte: „Mr. Afjaei arbeitet für Sie. Gehen Sie zu ihm.“ Das Mädchen antwortete: „Ich weiß, was sie wollen. Hör auf.

Zusammenfassung Nach anderthalb Stunden Liebe mit den Söhnen und Töchtern von Herrn Rostam kam Herr Chaghosh heraus und Herr Rostam und ich fingen an, Opium zu rauchen.

Kurz gesagt, wir schwiegen und sagten nur: "Wow, was für ein System, das Wohlfahrt, Aggression und Elend regelt." Ich schwöre und ich bin bereit zu bezeugen, dass jedes Kind, das das Wohlergehen des Kindes erreicht, an Ort und Stelle vergewaltigt wird. Er selbst kam und sagte: "Sir, diese Leute spielen mit mir. Sie tun mir weh. Es tut sehr weh. Ich habe es meinem Vater gesagt, aber mein Vater hört nicht zu. "

Die Geschichte, Shahram Aghaei Chaghoush, den Sohn von Rostam Aghaei Chaghoush, zu sehen. Eines Tages kamen Shahram und seine Mutter zur Sozialhilfe, um Fleisch und Essen zu holen. Ich nutzte die Gelegenheit, um Shahram zu fragen, was Mr. Afjaei an diesem Tag in Onuris Zimmer getan hatte. Als Antwort sagten sie ja, sie vergewaltigten mich, sie hatten wieder Sex mit Shahram, sie hatten gerade Viagra gekauft und an diesem Tag hatten sie Sex mit Shahram und seiner Schwester. 


Inga kommentarer:

Skicka en kommentar