söndag 22 september 2019

سلام من اسمم ابو عدنان عراقی هستم مدت زیادی در ایران بودم بعد از اینکه دیگر تصمیم گرفتم به ترکیه بروم و در اتسانبول با چند قاچاقاچی آشنا شدم که دیدم که پول خوبی توش هست دست به کار قاچاقچیگری نمودم .



سلام من اسمم ابو عدنان عراقی هستم مدت زیادی در ایران بودم بعد از اینکه دیگر تصمیم گرفتم به ترکیه بروم و در اتسانبول با چند قاچاقاچی آشنا شدم که دیدم که پول خوبی توش هست دست به کار قاچاقچیگری نمودم .
در شهر استانبول سکونت کردم و شبی در سال 2006 بود یعنی اواخر 2006 بود یک زن ایرانی در ترکیه بغل این و اون بودند و برای نمایندگیهای  جمهوری اسلامی علیه مخالفین جاسوسی میکردند . که اسم آن خانم افسانه محمدی بودند که شبی یک زن با یک مرد کور به من معرفی نمودند که قرار بر این بود که من پاسپورت جعلی برای این سه نفر یعنی یک کودک و دوانسان بزرگ درست کنم پولی به من دادند اون شب افسانه خانم گفتند چون مشتری براتون آورده ام باید مهمان شما باشم و مهمان من شدند .
اسم  این مرد فکر کنم سعید آقایی چقوش بود و فرزندشان آیریک و خانمش زهرا بود که در اتسانبول پیش بنده آمدند و من هم تلاش خودم را کردم تا بتوانم این سه نفر را روانه ای یونان کنم.
اما متاسفانه لورفته بودیم از این کار منصرف شدیم. و این کار را برای روانه کردن به یونان سپاردم به مهرداد عزیز همکارمان
اسم کامل این  مرد نابینا به شرح ذیل است.
سعید آقایی چقوش متولد١٢ اسفند  ١٣٥٥،وباشمارە ی شناسنامە ١٩٩٤٩صادره از تهران میباشد  مردی غورغور کن و حرفهای گنده گنده میزد اما اگر زنش دستش نمیگرفت سگ سرپا میخوردش.
همین دیوانه رفته بود به افسانه محمدی گفته بود ابوعدنان باید پولمان پس بدهد بهش گفتم میگشمت خانمش التماس نمود بخشیدمش
در صورت نیاز فیلم و تصویر در دست ما میباشد 

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar